در طول ۴۴ سال حکومت بلامنازع رژیم اسلامی، چه لحظاتی مثل این روزها که شاهدش نبودیم. آنهایی که عمرشان از انقلاب ۵۷ بیشتر است و از این رژیم نفرت داشتند و دارند، باید به خاطر بیاورند که تا حال چندین بار این حالات رخوت و رکود برای تغییرات در ایران به آنها دست داده است.
During the 44 years of the undisputed rule of the Islamic regime, what moments like these days we did not witness. Those who have lived longer than the 1978 revolution and hated this regime and still do, should remember that they have been affected several times by this decline and stagnation for changes in Iran.
کیهان نوین: صرف نظر از مثبت و یا منفی بودن یک حرکت سیاسی، اگر یک سیاستمدار قادر به اجرای پروژه سیاسی خود شود، آن سیاستمدار یک شخصیت «قابل» تلقی میشود.
اگر یک سیاستمدار پروژهای را به نفع رایدهندگان و یا هوادارانش بداند، در این صورت در مراحل اجرای آن سیاست نباید از مخالف و منتقد پروایی داشته باشد! یک سیاستمدار موفق آن است که طرفدارانش را هدایت و مقتدرانه رهبری کند و نه اینکه از هراس منقدان و مخالفان به روشهای پوپولیستی روی آورد که یا بخواهد همه را راضی نگه دارد و یا دنبالهرو خیل هوادارانش شود! تا بوده و هست، مردم رهبران خود را انتخاب میکنند و نه برعکس.
رژیم اسلامی که طی بیش از چهار دهه به مظهر شکست در همه زمینههای حکومتداری تبدیل شده ولی در جداسازیهای متعدد در جامعه اعم از جنسیتی و قومی و مذهبی و خودی و ناخودی و همچنین در پراکندن تخم نفاق و تفرقه بین مخالفان و اپوزیسیون در این مدت بسیار موفق عمل کرده است.
از آنجا که اکثر مردم ایران عدالت اجتماعی را در سایه آزادی و دموکراسی لیبرال خواهانند پس بهتر است میانهروهای جمهوریخواه و مشروطهخواه و چپ و راست و ملیگرا که به دموکراسی لیبرال معتقدند هرچه زودتر با تدبیر و سیاستورزی سکان هدایت مردم را به عهده بگیرند و کشور را به سوی آزادی و رهایی از این رژیم قرون وسطایی برانند.
– مبارزان دمکراسی میبایست بدانند که راه انقلاب کنونی در ایران کوتاه و خالی از مشکلات نیست. از همین رو نباید امید خود را از دست داد بلکه باید به رصد کردن و تأمل در رویدادها نشست و برای همگرایی و اتحاد فراگیر همه مدافعان دمکراسی تلاش کرد. صبح آزادی مردم ایران در افق دیده میشود.
هنوز زمان زیادی از انقلاب نگذشته بود که با اعتراضات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیس جمهوری اسلامی از مقام خود که با پشتیبانی صریح خمینی به آن رسیده بود به پایین کشیده شد و تظاهرات مخالفین در ایران به اوج رسید. همه کسانی که مثل من انتظار سقوط رژیم را میکشیدند، بعد از چند هفته با خبر فرار بنیصدر و مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق به فرانسه، و کشتار و قتل عام دختران و پسران دانشآموز و دانشگاهی طرفدار آنها آب سردی بر روحیه داغ انقلابیشان ریخته شد. تظاهرات ضدرژیم با شکست مواجه شد و جوانان دانشجو نه راه پس داشتند و نه پیش؛ ارزهای دانشجویی برای دانشجویان خارج کشور قطع شد و امکان بازگشت به ایران با آن شرایط بگیر و ببند دیگر امکان نداشت.
تکرارِ اعتراض و سرکوب و امید…
مدتی گذشت و امکان قیام سازمان مجاهدین خلق نیز که از مدافعان انقلاب اسلامی و روحالله خمینی بود با کشته شدن موسی خیابانی و یارانش به نتیجه نرسید و اینبار گروه دیگری از مخالفان دچار یأس و ناامیدی شدند.
دیگر اخبار جنگ و تلاش مردم برای بازگشت به زندگی عادی و هر از گاهی خبرهای بمبگذاری و ترور، تمامی آنچه بود که از طریق رادیوی ترانزیستوری که با کلی هزینه خریداری میشد در یکی دو ساعت از شبانهروز به گوش ما میرسید و همه آنان که انتظار تغییراتی را در ایران داشتیم، دو ساعتی در شب رادیوی کوچک را در بغل گرفته و مانند شمعی که به جمع ما روشنایی میبخشید، از میان پارازیتهای گوشخراش به صداهای امید گوش میدادیم.
ما اخبار ایران را از طریق مسافرانی هم که از ایران باز میگشتند دنبال میکردیم؛ هر پنجشنبه در فرودگاه رم کلی دانشجوی ایرانی بودند که هیچ مسافری از ایران نداشتند ولی فقط برای شنیدن خبرهای تازه از اوضاع ایران به فرودگاه میرفتند!
ماهها و سالها میگذشت و انتظار پایان جنگ با عراق به امیدی واهی تبدیل میشد. به ناگهان خبرهایی در تلویزیون ایتالیا شنیده شد که گویا خمینی از خر شیطان پیاده شده و حاضر به امضای آتشبس شده است. از یک طرف شادی برای هموطنان استانهای مرزی کشور که هشت سال گرفتار این جنگ خانمانسوز با صدها هزار کشته و زخمی و آواره بودند و از طرفی دیگر این امید که رژیم بدون جنگ چند ماه بیشتر دوام نمیآورد، افکار ما را در ایتالیا به خود مشغول کرده بود.
همان زمان اخباری جسته و گریخته از حمله سازمان مجاهدین خلق با پشتیبانی صدام حسین به وطن خودشان به گوش میرسید که با شکست روبرو شد و منجر به کشتار گستردهی آنها در جبههها و زندانها به دست جمهوری اسلامی شد. تابستان ۶۷ بود.
یکسال بعد، با خبر مرگ خمینی بار دیگر چند روزی به امید سرنگونی رژیم با شور و شعف بیوصفی گذشت ولی اینبار هم آرزوهای ما با سیاستمداری علیاکبر رفسنجانی که نقشی مهم در زمامداری رژیم داشت نقش بر آب شد.
دولت رفسنجانی و تبلیغاتچیهایی که او را «سردار سازندگی» قلمداد میکردند، با زرنگی و پلیدی از ایرانیان خارج کشور دعوت میکردند که به ایران باز گردند تا کشور را از نو «بسازند». آنها وعده میدادند که خطری جان ایرانیانی را که از جمهوری اسلامی فرار کردهاند تهدید نمیکند و ایران بار دیگر امن و «جزیره ثبات» شده است!
باز چند سالی گذشت و اپوزیسیون در خارج کشور دچار رخوتی بلندمدت گشت و تنها کسانی که در پی کسب و کار و پول بودند به ایران بازگشتند و درواقع یک پا در ایران و یک پا در خارج کشور سفت کردند.
با پروژه اصلاحات و روی کار آمدن محمد خاتمی و حضور میلیونی مردم در انتخابات در دهانکجی به علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، باز هم بحث بین فعالین سیاسی خارج کشور داغ شد. در این بین کسانی که معتقد به سرگونی رژیم از بیخ و بن بودند فکر میکردند خاتمی «گورباچف» ایران خواهد شد و آخرین میخها را به تابوت رژیم منحوس اسلامی میزند. آنهایی هم که به دنبال دو دولت رفسنجانی در هر حال چاره کار را در خود جمهوری اسلامی میدیدند به تبلیغ برای خاتمی مشغول شدند به اضافه اینکه کشورهای غربی نیز روی خوش به آخوندها نشان داده و از جعلیات و حیلهها و تقلباتی مانند «گفتگوی تمدنها» استقبال میکردند. به تدریج در خارج کشور به ویژه در آمریکا و اروپا تخم علفهای هرز لابیگران و دلالان رژیم با سرمایهگذاری عظیم کاشته شد.
پروژه اصلاحات بر عمر رژیم افزود و با انشقاق در میان ملت در داخل و خارج کشور سرآخر به روی کار آمدن شخصی مثل احمدی نژاد انجامید! اصلاحطلبان و مدافعانش هرگز توضیح ندادند که اگر پروژه اصلاحات آنها موفق بوده و یا سودی داشته چرا خاتمی خندان دست در دست احمدی نژاد، دولت بعدی را به وی تحویل داد و نه به فردی اصلاحطلبتر از خودش! بجای پرسش و تأمل اما اینبار صحبت از این میشد که رژیم در آستانه فروپاشی از داخل قرار دارد و دنیا آستانه تحملاش به پایان رسیده و احمدی نژاد آخرین رئیس جمهوری اسلامی خواهد بود.
در پایان دور اول ریاست او بر دولت، بین خامنهای و رفسنجانی دو مرد با قدرت رژیم اختلافات بالا گرفت و با نامزدی میرحسین موسوی نخست وزیر محبوب «امام» و آمدن میلیونی مردم به خیابانهای تهران که «جنبش سبز» را رقم زد، باز هم امیدها در دل مردم با نسلهای تازه و مخالفان قدیمی رژیم زنده شد که شاید اینبار رژیم با تیغ اصلاحات، جراحی شده و ایران بار دیگر رنگ آزادی را خواهد دید.
با سرکوب خونین تظاهرات بزرگ «جنبش سبز» که توجه جهان را نیز جلب کرده بود همراه با بیکفایتی به اصطلاح رهبران آن که بازگشت به «دوران طلایی امام» را در سر داشتند و به حصر افتادند و فرار هزاران تن دیگر از کشور، بار دیگر امید مردم به اصلاحات از درون به ناامیدی تبدیل شد و بر شمار مخالفین و براندازان واقعی رژیم بیش از پیش افزوده شد. ولی هنوز بودند کسانی که در عرض مدت کوتاهی مانند آفتابپرست رنگ عوض کرده و از سبز به بنفش تغییر کرده و هر چه بیشتر اصرار میشد که این رژیم اصلاحناپذیر است به گوش آنها فرو نمیرفت. انگار که با کلید بنفش قفل رمز تغییر رژیم را پیدا کرده بودند، ولی اینبار هم با روی کار آوردی شیخی دیگر امید براندازان به ناامیدی تبدیل شد. دولت «تدبیروامید» فقط آمده بود تا با توافق هستهای با غربیها و در رأس آنها با آمریکا میلیاردها دلار پول سرازیر جیب ملایان کند. کاری که انجام نیز شد و جمهوری اسلامی توانست با منابعی که به دست آورد به تقویت شبهنظامیان وابسته و نیابتیها در منطقه بپردازد و برنامههای موشکی و اتمی خود را پیش ببرد بدون آنکه چیزی از «برجام» به مردم برسد! مردمی که بسیاری از آنها پس از اعلام توافق اتمی در تیرماه ۱۳۹۴ به خیابانها ریخته و شادی کردند! مردمی که چه بسا شماری از آنان در اعتراضات ۹۶ به بعد علیه رژیم در خیابانها کشته شده و یا به زندان افتاده باشند!
ولی با آمدن ترامپ که با رژیم به زبان خودش صحبت میکرد یعنی زبان زور، رؤیای حکومت در حالی به کابوس تبدیل شد که دوباره امید مخالفان به فشار از خارج جهت تکان خوردن لایههای میانی مردم برای تغییر رژیم اوج گرفت. این پس از اعتراضات دیما ۹۶ بود که تنها چند ماه پس از روی کار آمدن دولت دوم روحانی روی داد. شعارهای مردم معترض صراحت بیشتری یافت و در ماههای بعد نیز ادامه پیدا کرد. در تابستان ۹۷ و پاییز ۱۴۰۰ نیز اعتراضاتی در شهرهای مختلف ایران روی داد آنهم در حالی که روزی نبود که اصناف مختلف به دلایل صنفی و حقوقی در شهرهای مختلف به تجمع و اعتراض نپردازند.
سکونت ترامپ در کاخ سفید اما به دور دوم نکشید. اینبار پروژه و توطئههای غولهای فناوری عصر جدید که تغییرات جهانی در عرصه سیاست و اقتصاد به وجود آوردهاند و دنیا را تبدیل به یک دهکده کوچک و قابل دسترس برای همگان کردهاند، به روی کار آوردن دولت بایدن در آمریکا انجامید. دود این تغییر دولت در آمریکا و برتری طرفداران حقوق مدنی در ایالات متحده به چشم مردم ایران رفت! انگار هر چیزی که مستلزم خوشبختی دیگران است الزاما باید برای مردم ایران نحسی و رنج به همراه آورد.
جنبش انقلابی کنونی و سیاستورزی
پس از اعتراضات دی ۹۶ که تنها چند ماه پس از روی کار آمدن دولت دوم حسن روحانی روی داد، در سالهای اخیر دو بار قیام مردم با سرکوب وحشیانه رژیم ددمنش روبرو شد. در آبان ۹۸ پس از اعلام گران شدن قیمت بنزین، حکومت اینترنت را قطع کرد و در چند روز بیش از هزار و پانصد نفر را به خاک و خون کشید و هزاران نفر را دستگیر کرد و به زندان انداخت.
روزها و ماهها گذشت و شهریور ۱۴۰۱ و قتل حکومتی مهسا امینی، دختر ایران، از راه رسید. جنبش «زن، زندگی، آزادی» بار دیگر آتش مبارزه و امید را در دل مردم ایران و آزادیخواهان شعلهور کرد. جنبشی بینظیر که ماهها در صدر اخبار جهان ماند و توجه جهانیان را به شکلی منحصر به فرد به خود جلب کرد.
ایرانیان خارج کشور به بهترین وجه وظیفه خود را در قبال جنبش آزادیخواهی مردم ایران انجام داده و اگر رژیم اسلامی در دنیا منزوی شده و حاضر به عقبنشینیهایی در برابر قدرتهای غربی برای بقای خود شده، از یکسو نتیجهی زحمات سیاسی و حقوق بشری فعالین خارج کشور و از سوی دیگر، و مهمتر از آن، مدیون ازخودگذشتگی نسل Z در داخل کشور است.
البته تفاوت زیادی بین فعالین سیاسی خارج کشور که با جان و دل در این هشت ماه از خود مایه گذاشتند و به اصطلاح رهبران اپوزیسیون وجود دارد. گویی با طولانی شدن عمر رژیم آنها هم با علوم سیاسی بیگانه شده و سیاستورزی را فراموش کردهاند بطوری که کمتر نشانی از بزرگان سیاست در این عرصه میتوان یافت.
البته عدم درک سیاست روز و کلا علم سیاست، ریشهای تاریخی در فرهنگ ایران ما دارد. مردم کوچه و خیابان که سیاستورزی را کلا شیادی و کلاهبرداری تلقی کرده و گاهی از آن برای ناسزا گفتن استفاده میکنند.
فعالین راست و چپ افراطی هم که بیشتر رویاپرداز هستند تا سیاستمدار و در عالم خود سیر میکنند و کاری به واقعیتهای جامعه و جهان ندارند.
دو طرفین میانهرو هم سیاستمداری را با نوعی عبادت اشتباه گرفتهاند و قصد «کثیف» کردن دست خود و آبرو و حیثیتشان را ندارند. گویا که سیاست (علم حکومت) از جنس فرایض دینی است!
آنهایی هم که از علم سیاست سر در میآورند تعدادشان کم است و همانها نیز بیشتر وقت خود را میبایست صرف رفع دروغ و تهمت و برچسب از خودشان و عملکردشان کنند.
الان هم که دوران ایدئولوژیها به پایان رسیده دیگر آن آرمانهای پرشور برای انجام کارهای سیاسی وجود ندارد.
صرف نظر از مثبت و یا منفی بودن یک حرکت سیاسی، اگر یک سیاستمدار قادر به اجرای پروژه سیاسی خود شود، آن سیاستمدار یک شخصیت «قابل» تلقی میشود.
تنها راه پیروزی بر این حکومت، اتحاد دمکراسیخواهان است
این موضوع را کمی میشکافم. اگر یک سیاستمدار پروژهای را به نفع رایدهندگان و یا هوادارانش بداند، در این صورت در مراحل اجرای آن سیاست نباید از مخالف و منتقد پروایی داشته باشد! یک سیاستمدار موفق آن است که طرفدارانش را هدایت و مقتدرانه رهبری کند و نه اینکه از هراس منقدان و مخالفان به روشهای پوپولیستی روی آورد که یا بخواهد همه را راضی نگه دارد و یا دنبالهرو خیل هوادارانش شود! تا بوده و هست، مردم رهبران خود را انتخاب میکنند و نه برعکس.
اشتباه بزرگ اپوزیسیون ایران هم در این چند دهه ناشی از آن است که رژیم اسلامی را مشتی احمق تلقی کرده که نمیتوانند خود را در قدرت نگه دارند. در صورتی که این رژیم در طول این ۴۴ سال نشان داده که با حیله و زد و بند و پروژه و البته ماشین خونریز سرکوب از بحرانهای سیاسی عبور کرده و هنوز هم برای در قدرت ماندن به هر اقدامی که ضروری بداند، از «جام زهر» و «نرمش قهرمانانه» تا کشتار و اعدام دست خواهد زد. اپوزیسیون اگر قصد مبارزه با دشمنی مانند جمهوری اسلامی را دارد باید به نقاط ضعف و قدرت این رژیم احاطه و از آن تحلیل واقعی داشته و برای مقابله و خنثی کردن آن راهکار عملی و برای جامعه یک چشمانداز روشن و قابل اجرا داشته باشد.
رژیم اسلامی که طی بیش از چهار دهه به مظهر شکست در همه زمینههای حکومتداری تبدیل شده ولی در جداسازیهای متعدد در جامعه اعم از جنسیتی و قومی و مذهبی و خودی و ناخودی و همچنین در پراکندن تخم نفاق و تفرقه بین مخالفان و اپوزیسیون در این مدت بسیار موفق عمل کرده است.
ولی آیا امکان همگرایی و همکاری در صفوف اپوزیسیون دمکراسیخواه جمهوری اسلامی وجود دارد؟
تا آنجا که به نظر میرسد گروههای چپ مارکسیستی به هیچ وجه در هیچ اتئلافی وارد نخواهند شد چون از نظر آنها انقلاب قبل از پیروزی باید مدت زمان زیادی طول بکشد تا از سطح به عمق جامعه کشیده شود و موجب خودآگاهی تودهها شود تا قدرت را به صورت شورایی به دست بگیرند و جامعه و عوامل تولید را به کلی دگرگون سازند! برای آنها هرگونه اتئلاف در حال حاضر به ویژه در خارج کشور نشان از «بورژوایی» بودن جنبش و وابستگی رهبران آن به قدرتهای غربی و منطقهای تلقی شده و وارد شدن به این اتئلاف را نوعی خیانت به تودهها تلقی میکنند.
حالا اگر این خودخواهی سکتاریست یا فرقهای به قیمت از بین رفتن ملت و مملکت شود چه باک! انبوهی دیگر به کشتهشدگان ایدئولوژی چپ افراطی در «جهان سوم» اضافه میشود. جالب است که اینها هر جا هم به قدرت رسیدند فقط ویرانی و مرگ و جنایت برجای گذاشتند.
راست افراطی هم ایدهای از روش حکومت دارد که خیلی شبیه به رژیم فعلی است و میخواهد فقط جای عمامه را با تاج عوض کند که البته نامزدی هم برای این کار ندارد!
از آنجا که اکثر مردم ایران عدالت اجتماعی را در سایه آزادی و دموکراسی لیبرال خواهانند پس بهتر است میانهروهای جمهوریخواه و مشروطهخواه و چپ و راست و ملیگرا که به دموکراسی لیبرال معتقدند هرچه زودتر با تدبیر و سیاستورزی سکان هدایت مردم را به عهده بگیرند و کشور را به سوی آزادی و رهایی از این رژیم قرون وسطایی برانند.
برای ادامه مبارزه و سقوط رژیم اسلامی باید نیزههای زهرآگین خود را فقط و فقط به طرف جمهوری اسلامی نشانه گرفت و از درگیریهای بیهوده در صفوف جنبش خودداری کرد و امیدوار بود که این جنبش بسان تمامی تحرکات اعتراضی چهار دهه گذشته، اگرچه همگی بستر جنبش کنونی را فراهم آوردند، اما مثل آنها دچار چنددستگی نشود چرا که تنها راه رسیدن به پیروزی، اتحاد مخالفان دمکراسیخواه این حکومت است.
دشمنان جنبش آزادیخواهی ایرانیان در خارج کشور
علاوه بر نایاکیها و حامیان اصلاحطلبشان که از سالهای ریاست جمهوری «سیدخندان» در خارج و به ویژه در آمریکا فعال شدند و نمونههای زیادی هم در اکثر کشورهای اروپایی دارند و در طول این سالها تمامی راههای ارتباطی مخالفین آزادیخواه را با رسانههای مختلف مسدود و محدود کرده بودند، گروهی هم از چپهای وابسته یا همان «بازماندگان حزب توده و فداییان اکثریت» وجود دارند که با اینکه برخی در زندان بوده و مزه شکنجه اسلامی را نیز چشیده و یاران خود را در قتلگاههای اسلامی از دست دادهاند ،ولی هنوز «ویروس ضدآمریکایی و ضدامپریالیستی» در بدن آنها زنده مانده و همچنان شیفته ژستهای ضدامپریالیستی رژیم هستند.
این جریان اگر در طول هفت ماه اول جنبش «زن، زندگی، آزادی » سکوت اختیار کرده و در سوراخهای خود پنهان شده بودند، در این روزها که شعله تظاهرات در داخل کشور کمی فرو کش کرده بار دیگر فعال شده و آب به آسیاب رژیم نکبت میریزند و آخرین شاهکارشان با حمایت نایاکیها نوشتن نامه هفتاد نفر در حمایت از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده است.
مبارزان دمکراسی میبایست بدانند که راه انقلاب کنونی در ایران کوتاه و خالی از مشکلات نیست. از همین رو نباید امید خود را از دست داد بلکه باید به رصد کردن و تأمل در رویدادها نشست و برای همگرایی و اتحاد فراگیر همه مدافعان دمکراسی تلاش کرد. صبح آزادی مردم ایران در افق دیده میشود.
New Universe:
Regardless of whether a political movement is positive or negative, if a politician is able to implement his political project, that politician is considered a “capable” character.
If a politician considers a project for the benefit of his voters or supporters, then he should not be afraid of opponents and critics during the implementation of that policy! A successful politician is the one who guides and leads his fans with authority and not turning to populist methods out of fear of critics and opponents to either please everyone or become followers of his fans! People always choose their leaders and not the other way around.
The Islamic regime, which has become the epitome of failure in all aspects of governance for more than four decades, but in numerous separations in the society, including gender, ethnic, religious, insider and outsider, as well as in spreading the seeds of hypocrisy and division between the opponents and the opposition during this period. It has been very successful.
Since the majority of Iranian people want social justice in the shadow of freedom and liberal democracy, it is better for moderate republicans, constitutionalists, leftists, rightists and nationalists who believe in liberal democracy to take over the helm of the people and the country as soon as possible. drive them towards freedom and liberation from this medieval regime.
Democracy fighters should know that the path to the current revolution in Iran is not short and without problems. Therefore, one should not lose hope, but should sit down to observe and reflect on the events and strive for the convergence and inclusive unity of all defenders of democracy. The dawn of the freedom of the Iranian people can be seen on the horizon.
Not much time had passed since the revolution when the protests of 30 June 1360 Abul Hassan Bani Sadr, the first president of the Islamic Republic, was removed from his position, which he had reached with the explicit support of Khomeini, and the opposition demonstrations in Iran reached their peak. All those who, like me, were waiting for the fall of the regime, after a few weeks, with the news of the escape of Bani Sadr and Massoud Rajavi, the leader of the People’s Mojahedin Organization, to France, and the massacre of the students and university boys who supported them, cold water was poured on their hot revolutionary spirit. . The anti-regime demonstration failed and the young students had no way back or forward; Student currencies were cut off for foreign students and it was no longer possible to return to Iran under those conditions.
Repetition of protest and repression and hope…
Some time passed and the possibility of the uprising of the People’s Mojahedin Khalq Organization, which was one of the defenders of the Islamic Revolution and Ruhollah Khomeini, did not come to fruition with the killing of Musa Khayabani and his associates, and this time another group of opponents fell into despair.
Other news of the war and people’s efforts to return to normal life and from time to time the news of bombings and assassinations were all that was heard through the transistor radio that was bought at a huge cost in one or two hours of the day and night, and all those who expected changes. we had in Iran, holding the small radio in our arms for two hours at night and listening to the sounds of hope through the ear-splitting jams like a candle that gave light to our gathering.
We used to follow the news of Iran through travelers returning from Iran; Every Thursday, there were Iranian students at the Rome airport who had no passengers from Iran, but only went to the airport to hear the latest news about the situation in Iran!
Months and years passed and the expectation of the end of the war with Iraq became a false hope. Suddenly news was heard on Italian television that Khomeini had gotten off the devil’s donkey and was ready to sign a ceasefire. On the one hand, happiness for the compatriots of the border provinces of the country, who were caught in this brutal war for eight years with hundreds of thousands killed, injured and displaced, and on the other hand, the hope that the regime will not last more than a few months without war, occupies our thoughts in Italy. Was.
At the same time, news of the Mojahedin Khalq organization’s attack on their homeland with the support of Saddam Hussein was heard, which failed and led to their mass killing in the fronts and prisons at the hands of the Islamic Republic. It was the summer of 1967.
A year later, with the news of Khomeini’s death, we once again spent a few days hoping to overthrow the regime with indescribable enthusiasm, but this time our dreams were dashed with the politician Ali Akbar Rafsanjani, who played an important role in the regime’s leadership.
Rafsanjani’s government and the propagandists who considered him as the “leader of construction” cleverly and maliciously invited Iranians abroad to return to Iran to “build” the country anew. They promised that there is no danger to the lives of Iranians who fled the Islamic Republic and that Iran has once again become a safe and “island of stability”!
A few years passed and the opposition abroad suffered a long-term decline, and only those who were looking for business and money returned to Iran and in fact strengthened one foot in Iran and one foot abroad.
With the reform project and Mohammad Khatami coming to power and the participation of millions of people in the elections in Dahankeji for the leader of the Islamic Republic Ali Khamenei, the debate between political activists abroad became heated again. In the meantime, those who believed in overthrowing the regime thought that Khatami would become the “Gorbachev” of Iran and drive the last nails into the coffin of the reprehensible Islamic regime. Those who, after the two governments of Rafsanjani, saw the solution in the Islamic Republic itself, began to promote Khatami, in addition to the fact that Western countries also showed favor to the mullahs and welcomed fakes, tricks and frauds such as the “Dialogue of Civilizations”. they did. Gradually, abroad, especially in America and Europe, the weed seeds of the regime’s lobbyists and brokers were planted with huge investment.
The reform project extended the life of the regime and with the division among the nation inside and outside the country, it finally led to a person like Ahmadinejad coming to power! The reformists and their defenders never explained that if their reform project was successful or profitable, why Khatami, smiling hand in hand with Ahmadinejad, handed over the next government to him and not to someone more reformist than himself! Instead of questioning and reflecting, this time they were talking about the fact that the regime is on the verge of collapse from within and the world has reached the end of its tolerance and Ahmadinejad will be the last president of the Islamic Republic.
At the end of his first term as head of the government, differences arose between Khamenei and Rafsanjani, the two men with the power of the regime, and with the nomination of Mirhossein Mousavi, the popular Prime Minister of “Imam” and the coming of millions of people to the streets of Tehran, which marked the “Green Movement”, again Hopes were revived in the hearts of the people with the new generations and the old opponents of the regime, that maybe this time the regime will be operated with the blade of reforms and Iran will once again see the color of freedom.
With the bloody suppression of the great “Green Movement” demonstrations, which had also attracted the attention of the world, along with the incompetence of its so-called leaders, who wanted to return to the “golden era of the Imam” and were imprisoned, and the escape of thousands of other people from the country, once again People’s hope for reforms turned into disappointment from within and the number of real opponents and subversives of the regime increased even more. But there were still those who changed color like a chameleon in a short period of time and changed from green to purple, and the more and more it was insisted that this regime is irreparable, they did not listen to them. It’s as if they had found the password to change the regime with the purple key, but this time with the application of another sheikh, the hope of the revolutionaries turned into despair. The “Tadbirvamid” government came only to pour billions of dollars into Mullah’s pocket with a nuclear agreement with the Westerners, especially with the United States. The work was done and the Islamic Republic was able to strengthen its affiliated militias and proxies in the region with the resources it acquired and advance its missile and nuclear programs without anything from the JCPOA reaching the people! People, many of whom poured into the streets and rejoiced after the announcement of the nuclear deal in July 2014! People who may have been killed in the streets or imprisoned in the protests against the regime from 1996 onwards!
But with the arrival of Trump, who spoke to the regime in his own language, that is, the language of force, the dream of the government turned into a nightmare, while the opposition’s hope for external pressure to shake the middle layers of the people to change the regime soared again. This was after the DMA 96 protests, which happened only a few months after the second Rouhani government took office. The slogans of protesting people became more explicit and continued in the following months. In the summer of 1997 and the fall of 1400, there were protests in different cities of Iran, even though there was not a day that different guilds did not gather and protest in different cities for union and legal reasons.
But Trump’s residence in the White House did not lead to the second round. This time, the projects and conspiracies of the technology giants of the new era, which have brought about global changes in the field of politics and economy and have turned the world into a small village accessible to everyone, led to the establishment of the Biden administration in America. The smoke of this change of government in America and the supremacy of civil rights supporters in the United States went to the eyes of the Iranian people! It seems that everything that requires the happiness of others must bring sorrow and suffering to the people of Iran.
The current revolutionary movement and politics
After the Day 96 protests, which took place only a few months after the second government of Hassan Rouhani took office, in recent years two people’s uprisings were brutally suppressed by the Dedmanesh regime. In November 2018, after announcing the increase in the price of gasoline, the government cut off the Internet and in a few days killed more than 1,500 people and arrested and imprisoned thousands of people.
Days and months passed and Shahrivar 1401 and the government murder of Mahsa Amini, the daughter of Iran, arrived. “Women, Life, Freedom” movement once again ignited the fire of struggle and hope in the hearts of Iranian people and freedom seekers. A unique movement that remained at the top of the world news for months and attracted the attention of the world in a unique way.
Iranians abroad have done their duty to the freedom movement of the Iranian people in the best possible way, and if the Islamic regime is isolated in the world and is willing to retreat against the western powers for its survival, on the one hand, it is the result of the political and human rights efforts of the activists abroad and On the other hand, and more importantly, it owes to the dedication of Generation Z domestically.
Of course, there is a big difference between the political activists abroad who gave their best in these eight months and the so-called opposition leaders. It is as if with the prolongation of the regime’s life, they have become alienated from political science and have forgotten politics, so that there is less sign of the great politicians in this field.
Of course, the lack of understanding of today’s politics and political science in general has historical roots in our Iranian culture. Street people who consider politics as fraud and fraud and sometimes use it to curse.
The extreme left and right activists who are more dreamers than politicians and live in their own world and have nothing to do with the realities of society and the world.
Both moderate parties have confused politics with a kind of worship and do not intend to “dirty” their hands and their honor and dignity. It seems that politics (the science of governance) is a type of religious duty!
Those who know about political science are few in number, and they should spend most of their time removing lies, slander, and labels from themselves and their performance.
Even now that the era of ideologies is over, there are no longer those passionate ideals to do political work.
Regardless of whether a political movement is positive or negative, if a politician is able to implement his political project, that politician is considered a “capable” character.
The only way to win over this government is the unity of democrats
I will break this down a bit. If a politician considers a project for the benefit of his voters or supporters, then he should not be afraid of opponents and critics during the implementation of that policy! A successful politician is the one who guides and leads his fans with authority and not turning to populist methods out of fear of critics and opponents to either please everyone or become followers of his fans! People always choose their leaders and not the other way around.
The big mistake of Iran’s opposition in these decades is due to considering the Islamic regime as a bunch of idiots who cannot keep themselves in power. In the event that this regime has shown during these 44 years that it has overcome political crises with tricks, skirmishes and projects, and of course the bloody machine of repression, and it still takes any action it deems necessary to stay in power, from the “poison cup”. And “heroic gentleness” will lead to killing and execution. If the opposition intends to fight against an enemy like the Islamic Republic, it must be surrounded by the weaknesses and strengths of this regime and have a real analysis of it and have a practical solution to counter and neutralize it and a clear and applicable vision for the society.
The Islamic regime, which has become the epitome of failure in all areas of governance for more than four decades, has been involved in many divisions in the society, including gender, ethnic, religious, insider and outsider, as well as in spreading the seeds of hypocrisy and division between the opponents and the opposition during this period. It has been successful.