سایت خبری تحلیلی کیهان نوین
نوبل دروغ‌پردازی برای حسين شريعتمداری (جواد طالعی)

نوبل دروغ‌پردازی برای حسين شريعتمداری (جواد طالعی)

در خاطراتی که به نام اللهياری چند سال بعد از درگذشت او منتشر شده است، کيهان شريعتمداری افتخار هدايت کار انتشار کتاب “تسخير کيهان” را نصيب من می‌کند. حالا چرا؟ نمی‌دانم… خاطرات احمد اللهياری درباره کتاب تسخير کيهان و ماجرای کيهان آزاد داستان سرتابه‌پا دروغی است که معلوم نيست با کدام انگيزه ساخته شده است…

16.Javad-Taalei

سرشت جمهوری اسلامی چنان با دروغ درآميخته است که در مواردی حتی نمی توان دريافت که دليل متوسل شدن به دروغ در سيستم تبليغاتی اين رژيم چيست.

بزرگ ترين دستگاه دروغ پراکنی اين حکومت در ۳۵ سال گذشته همواره کيهان بوده است. اگر قرار بود در کنار ادبيات به “هنر دورغ پردازی” هم جايزه نوبل می دادند، من حتما در تمام اين سال ها حسين شريعتمداری نماينده آقای خامنه ای در اين موسسه را نامزد دريافت آن می کردم.

يک نمونه از دروغ های بی دليل دستگاه تبليغاتی جمهوری اسلامی را در اينجا می خوانيد. مقاله ای با امضای احمد اللهياری، نويسنده مرکز پژوهش های کيهان که روز ۳۰ ديماه سال ۱۳۸۶ درگذشت.

اصل يک ماجرای تاريخی در مطبوعات ايران

پس از انقلاب اسلامی، در تاريخ ۲۴ ارديبهشت سال ۱۳۵۸ بيست و يک تن از اعضای تحريريه کيهان به دليل مخالفت با حکومتی شدن تمام عيار اين روزنامه اخراج شدند. مهدی سحابی و مجتبی راجی دو عضو محبوب شورای سردبيری، در ميان اخراجی ها بودند. در اعتراض به اين اخراج غيرقانونی، ساير اعضای تحريريه کيهان با هدايت رحمان هاتفی (عضو ارشد شورای سردبيری وقت) دست به اعتصابی يکپارچه زدند که نزديک به دوماه طول کشيد.

در هفته های آخر اعتصاب، بنياد مستضعفان که کيهان را تصرف کرده بود، حاج حسين مهديان را به سرپرستی کيهان منصوب کرد. او عمده فروش آهن در بازار تهران بود. حاج مهديان اعلام کرد که هر عضو تحريريه که نمی خواهد به همکاری با کيهان ادامه دهد می تواند خود را بازخريد کند. در نتيجه از ۱۱۱ عضو تحريريه کيهان، که ۲۱ عضو آن قبلا اخراج شده بودند، بيش از ۸۰ نفر نيز بازخريد شدند و تنها هفت يا هشت نفر حاضر به ادامه همکاری شدند. احمد اللهياری نيز يکی از آن ها بود.

گروه اخراجی، که من نيز در ميان آن ها بودم، با پشتيبانی چند تن از کارگران پيشروی کيهان، روزنامه کيهان آزاد را در مردادماه سال ۱۳۵۸ منتشر کرد. اما انتشار اين روزنامه در نتيجه هجوم مسلحانه پاسداران انقلاب به دفتر آن در خيابان فروردين تهران، تنها پس از ده شماره برای هميشه متوقف شد.

پس از آن، گروهی از اعضای کيهان آزاد، همراه با چندتن از کارگران حروف چين دفتر کوچکی در خيابان رامسر تهران اجاره کردند و در آنجا ضمن ارائه خدمات حروف چينی و چاپ، ماهنامه ای به نام پيروزی را منتشر کردند. اين ماهنامه که به سردبيری مهدی سحابی ۶ شماره منتشر شد، به ويژه در اوج جنگ ايران و عراق تحليل های درخشانی در زمينه آسيب های درمان ناپذير جنگ داشت.

همزمان با تشکيل اين دفتر که “الف” نام گرفته بود، من سردبيری هفته نامه پزشکی اجتماعی “طب و دارو” را به عهده گرفتم که دفتر آن در خيابان انقلاب با دفتر نشر الف تنها چندصد متر فاصله داشت. به اين دليل، بدون اين که با نشر الف همکاری داشته باشم، تماس های من با همکارانم، به ويژه با مهدی سحابی حفظ شد.

گروه الف، بعد از انشار ماهنامه پيروزی، تصميم گرفت کتابی درباره “تسخير کيهان” با همين نام تهيه کند. اين کار، بدون آن که من اصولا نقشی در آن داشته باشم، به سرعت انجام شد. گروه زير نظر مهدی سحابی کار می کرد و وظيقه ويرايش نهائی متن را نيز زنده ياد سحابی خود به عهده گرفته بود.

روايت جعلی کيهان

کيهان شريعتمداری برای اين که به زعم خود پرونده سازی امنيتی برای اخراجی ها را ظاهر فريب و مستند کند، احمد اللهياری را، در دورانی که در خدمت مرکز پزوهش های موسسه کيهان بود، وادار کرد در خاطراتی جعلی ادعا کند که کار تنظيم و ويرايش بخش های مختلف کتاب “تسخير کيهان” را “مطابق دستور العمل های “جواد طالعی” او در مقابل دريافت اندکی پول انجام می داده است.

احمد اللهياری اصولا وزن و اعتباری نداشت که قرار باشد وظيفه تنظيم و ويرايش کتابی که زير نظر روزنامه نگار و مترجم توانائی چون مهدی سحابی تهيه می شد، به او سپرده شود. او، نه تنها با گروه الف هيچ ارتباطی نداشت، من نيز در پی اخراج از کيهان او را ديگر نه هرگز ديدم و نه با او تماسی داشتم.

حالا در خاطراتی که به نام اللهياری چند سال بعد از درگذشت او منتشر شده است، کيهان شريعتمداری افتخار هدايت کار انتشار کتاب “تسخير کيهان” را نصيب من می کند. حالا چرا؟ نمی دانم. کتاب تسخير کيهان يکی از بهترين مستندهای تاريخ مطبوعات ايران است که با امضای يوسف جوانرودی منتشر شد. يوسف جوانرودی يکی از امضاهای مستعار متعدد مهدی سحابی بود.

خاطرات احمد اللهياری درباره کتاب تسخير کيهان و ماجرای کيهان آزاد داستان سرتابه پا دروغی است که معلوم نيست با کدام انگيزه ساخته شده است.

مرکز پژوهش های موسسه کيهان به سرپرستی حسين شريعتمداری از نقاط ضعف اللهياری که زندگی پر سوز و گدازی داشت، سوء استفاده های اطلاعاتی- امنيتی بسيار کرد. او، در سال های پايان زندگی خود می کوشيد از ايران خارج شود. برای اولين بار دو سه سال پيش از درگذشت اين قربانی فقر و شريعتمداری، از يک همکار سابق خود شنيدم که با او تماس گرفته و درخواست کمک برای خروج از کشور کرده است. اللهياری به اين همکار گفته بود که ديگر تاب فشارها را ندارد و برای خروج از کشور نيازمند کمک است.
مدتی بعد، از دکتر عليرضا نوری زاده شنيدم که اللهياری با او نيز تماس گرفته و خواستار کمک شده است. اما او پيش از آن که بتواند به آرزوی خود برسد در ۶۲ سالگی درگذشت.

پس از مرگ اللهياری مرکز پژوهش های موسسه کيهان از او به عنوان “يکی از استثنائی ترين و با استعدادترين نويسندگان عصر پهلوی دوم” ياد کرد. از اين “استثنائی ترين و با استعدادترين نويسنده” اما جز دو کتاب “روايت سانسور” و “بهائيان در عصر پهلوی” هيچ اثری باقی نمانده است. اين دو کتاب هم از سوی “مرکز پژوهش های موسسه کيهان” منتشر شده است. در کتاب اول برای روشنفکران نامدار ايران پرونده سازی شده و کتاب دوم با هدف سياه نمائی درباره جامعه بهائيان انتشار يافته است.

در حالی که اللهياری به اين و آن متوسل می شد تا از کشور خارج شود، ۴ سال پس از مرگ او، کيهان ناگهان مدعی شد که فرزندان او در خانه اش نامه ای خطاب به مدير مرکز پژوهش های کيهان يافته اند که در آن نوشته است عليرضا نوری زاده و عباس پهلوان می خواسته اند برای سوء استفاده تبليغاتی عليه جمهوری اسلامی، او را به ترک کشور وادار کنند.

در اين نامه که ۲۷ دی ۱۳۹۰ در کيهان منتشر شد، (keyhanarch.keyhan.ir/901027/14htm) از قول اللهياری ادعا شد که عليرضا نوری زاده و عباس پهلوان به او می گفته اند که اگر به خارج بيايد برايش وکيل می گيرند تا پناهندگی سياسی بگيرد و از مستمری خوبی برخوردار شود، اما او که عاشق جمهوری اسلامی است، حاضر به اين کار نشده و نگران است که بعد از مرگش نوری زاده و پهلوان درباره او دروغ پردازی کنند!

اين هم متن مقاله اللهياری درباره کتاب “تسخير کيهان”و روزنامه “کيهان آزاد” که مهدی سحابی، مجتبی راجی و من اعضای شورای سردبيری آن بوديم. هرچقدر ادعاهای او درباره عليرضا نوری زاده و عباس پهلوان راست و منطقی است، خاطراتش در اينجا هم جدی و واقعی است.

من نثر اللهياری را از سال های دور می شناسم. شک ندارم که اين مطلب يا اصولا به وسيله او نوشته نشده و يا در شرايط روحی و جسمی خيلی بدی مجبور به نوشتن آن شده است. نثر زشت و ضعيف اين مقاله به نثر حسين شريعتمداری در سال های آغاز ورودش به کيهان شبيه تر است تا به نثر يک شاعر و روزنامه نگار:

ماجرای کتاب « تسخير کيهان »
روزهای گمشده- خاطرات احمد اللهياری

در اواسط سال ۱۳۵۸، پس از تصفيه و اخراج نويسندگان و خبرنگاران وابسته به رژيم پهلوی و اعضای حزب توده ايران و هواداران جريان «چپ آمريکايی» از تحريريه کيهان و بازخريد سنوات خدمت آنها … چند تن از اعضای تحريريه قبلی روزنامه کيهان، تصميم به انتشار يک متن افشاگرانه عليه نظم موجود در روزنامه کيهان گرفتند تا به زعم باطل خود، نشان دهند که حاکمان جديد کيهان و مدعيان کنونی مبارزه با امپرياليسم و استعمار از چه قماش افرادی هستند و از جانب کدام جناح حاکميت و کدام گروههای قدرت و چه گرايش هايی حمايت می شوند و خط و ربط آنان با اين گروهها و کانون های قدرت به چه صورت بوده است.

آنان بر اين اعتقاد بودند که حجم وسيع تبليغات يکطرفه دولتی در جرايد مختلف موجب سلب حيثيت آنها شده و افکار عمومی تصوری نادرست از آنان دارد و نويسندگان تحريريه قبلی کيهان را عناصر سانسورچی وابسته به سفارتخانه های خارجی و دشمن منافع ملی ارزيابی می نمايند. بنابراين باور پای می فشردند که بايد در اين عرصه روشنگری شود و اذهان توده مردم به حقايق پشت پرده پی ببرند.

ابتدا قرار بود اين افشاگری در قالب يک نامه سرگشاده منتشر گردد، اما در جريان کار و به دليل طولانی شدن مدت زمان تهيه و تدوين اين نامه از يک سو و افزوده شدن مدام بر حجم مطالب که قصد داشتند در اين افشاگری مطرح کنند، تصميم گرفتند تا اين افشاگری به صورت يک کتاب تهيه و تدوين گردد.
پس از اين تصميم قرار شد که اين متن، افزون بر افشاگری، حامل اطلاعاتی پيرامون ويژگی های حرفه روزنامه نگاری و مسائل و مشکلات اين حرفه در دوران اقتدار رژيم پهلوی باشد و درکنار آن موارد و مصاديق وابستگی انجمن اسلامی روزنامه کيهان به کانون های قدرت بيرون از مؤسسه کيهان، بويژه حمايت کلان سرمايه داران بازار تهران از آنها برای خواننده نشان داده شود و به طور کلی صغری و کبرای نوشته به طريقی تنظيم گردد که خواننده و مخاطب اين اثر به اين نتيجه برسد که نويسندگان تحريريه قبلی کيهان [اخراجی ها]، به اين دليل که حاضر به پذيرفتن قيود بندگی صاحبان جديد قدرت نبودند، براساس يک توطئه از پيش طراحی شده، از تحريريه کيهان کنار گذاشته شده اند. خلاصه آنکه متن اين کتاب يک ادعانامه عليه انجمن اسلامی روزنامه کيهان باشد.

از سوی ديگر؛ چون تهيه کنندگان اين افشاگری از وابستگان جريان «چپ آمريکايی» بودند، قرار شد متن اين کتاب دارای رگه های ضد حزب توده باشد و نويسندگان عضو حزب توده تحريريه قبلی کيهان به عنوان کسانی که با جهت گيری های حزبی خود، به اعتبار و بی طرفی کيهان لطمه زدند، به مردم معرفی گردند. تهيه کنندگان نشر اين کتاب تا آنجا که من کسب اطلاع کردم عبارت بودند از: مهدی سحابی، بزرگ پورجعفر، جواد طالعی و چند تن ديگر که من خبر ندارم. من هيچ گونه تماسی با آنها درباره اين متن نداشتم. تنها جواد طالعی با من در اين مورد ملاقات کرد و سفارش تنظيم متن اين اثر و بازنويسی و يک دست کردن نثر آن را به من داد. من که در آن شرايط بيکار و از نظر اقتصادی وضع بسيار بدی داشتم… من را طعمه خوبی برای انجام مقاصد خود تشخيص داده بودند و طالعی مأموريت تماس با من را پيدا کرده بود. او هر چند روز يک بار متن نوشته يا موضوعی را برای پرداختن می آورد و پس از بحث و گفت وگو از من می خواست تا آن را در متن نهايی کتاب بگنجانم.

براساس دستورالعمل جواد طالعی اين کتاب بايد دارای اين مطالب باشد.
۱- زمينه های کلی کار مطبوعاتی در دوران اقتدار خاندان پهلوی
۲- مطبوعات در آستانه قيام ضدسلطنتی
۳- مطبوعات در دوران کوتاه آزادی
۴- روزنامه کيهان بعد از پيروزی انقلاب و بهمن ۱۳۵۷
۵- يک تحول تاريخی و بحث پيرامون نقش خبرنگاران در توليد روزنامه
۶- انجمن اسلامی کيهان
۷- رويارويی نيروهای [اخراجی] کيهان و با انجمن اسلامی.

قرار شده بود تا در پيشگفتار اين کتاب، درباره مطبوعات که در شمار مهمترين ابزارهای قدرت است بحث شود و نيز تفاوت های يک روزنامه عمومی با يک روزنامه ارگان برای خوانندگان تشريح گردد و ضرورت و نياز حاکميت جديد و تصرف نهادهايی چون کيهان برای مخاطبان توضيح داده شود.

در فصل اول کتاب، پيرامون فشار رژيم شاه به مطبوعات مطالبی تنظيم گردد و چگونگی مراقبت بر انتقال خبر و انديشه و چگونگی برخورد مأموران ساواک با روزنامه روشن شود.

مهمترين نکته ای که بيشتر بايد حول آن مانور می شد، چگونگی شکل گيری توطئه بود و اينکه به طريقی به خواننده منتقل گردد که مدعيان تصفيه و رهبران کنونی کيهان از عناصر فرصت طلب هستند که در روزگار طاغوت نوکر مصباح زاده بوده و پس از پيروزی انقلاب هم در تماس با ايادی وی می باشند. (همکاری با دکتر زرنگار به عنوان نمونه ارائه شود.)

جواد طالعی پس از تکميل کار نگارش تدوين مطالب اين کتاب آن را گرفت و برد… من ديگر از اين متن هيچ گونه اطلاعی نداشتم و حتی سؤال هم نمی کردم. تا اينکه در اواسط تابستان يا اوايل پاييز ۱۳۵۹ به صورت کتابی به نام تسخير کيهان و با امضای مجعول يونس جوانرودی به بازار کتاب عرضه شد.

اينکه چه دست هايی و چه کانون هايی در انتشار اين کتاب به آنها کمک کردند و اهداف اصلی آنها از انتشار اين کتاب چه بود، من اطلاعی ندارم، البته در زمان تنظيم و تدوين اين اثر، جواد طالعی ادعا می کرد که ما اين اثر را برای ثبت و ضبط در تاريخ تهيه می کنيم و اينکه سابقه اين کار در تاريخ مطبوعات ايران باقی بماند.

لازم به توضيح است که گروه تهيه کننده اين کتاب، پس از اخراج از کيهان ظاهرا پول های خود را روی هم گذاشتند و روزنامه ای با نام کيهان آزاد را انتشار دادند. وجه مشخصه ناشران اين روزنامه هواداران از گروه های چپ گرا نظير چريک های فدايی خلق بود. روزنامه کيهان آزاد، پس از اعتراض مسئولان روزنامه کيهان ناچار نام خود را تغيير داد و چند شماره ای را با نام آزاد انتشار يافت.

البت چندی بعد و پس از تسخير لانه جاسوسی آمريکا توسط دانشجويان خط امام و انتشار اسناد آن در سندی مشاهده کردم که ناشران کيهان آزاد با سفارت آمريکا در تماس بوده اند و عليرضا فرهمند آنان را به ديدار مقامات سفارت آمريکا برده بود. اين نکته را هم بيافزايم که در اوج اعتصاب پس از پيروزی انقلاب که به مناسبت اخراج حدود ۲۰نويسنده از کيهان صورت گرفته بود، سفارت آمريکا توسط همين آقای عليرضا فرهمند از اعضای شورای سردبيری کيهان درخواست کرد تا با اقدامات فائقه خود دعوت سفارت آمريکا را برای صرف ناهار بپذيرند، که شورای سردبيری کيهان به دليل حساسيت اوضاع و زمان از پذيرفتن اين دعوت خودداری کرد.

اين خلاصه ماجرای پشت پرونده تدوين کتاب، تسخير کيهان بود که ان شاءالله شرايط زمان و مکان و اوضاع و احوال و دلايلی که منجر به دخالت انجمن اسلامی و اخراج نويسندگان و پاکسازی تحريريه کيهان شد را به صورت مستند نوشته و آماده چاپ خواهم کرد. اين نکته را فراموش کردم که نقش اصلی در چاپ اين اثر را مهدی سحابی(۲) برعهده داشت.

کیهان نوین ققنوسی است که از خاکستر کیهان غصب شده توسط جمهوری اسلامی و فریاد آزادیخواهی ملت ایران متولد شده و با هدف مرتبط ساختن ایرانیان پراکنده در همه ی کشور ها و آگاه ساختن آنان از اوضاع و احوال و آنچه به ایران مربوط است، نفس می کشد.'