سایت خبری تحلیلی کیهان نوین

نگاهی به سخنان توهین آمیز اباذری در دانشگاه تهران

“بن مایه”ی سخنان دکتر یوسف اباذری در دانشگاه تهران نگرانی عصبانی ایشان است از ابتذال فرهنگ عامه؛ که آن را نیز ناشی از تسلیم مردم به ابتذال فرهنگی حاکمان می داند.

367کیهان نوین: این حرف دکتر اباذری حرف قشنگ و در عین حال کاملاً درستی است. به این معنا که بدلیل نگاه مبتذل و بستۀ حاکمان سنتی – مذهبی بمقولۀ مدرنیته در حوزۀ اجتماع و فرهنگ و سبک زندگی، مردم بناچار و با تغذیه از همین نوع نگاه، آهسته و پیوسته از المان ها و نمونه های فاخر فرهنگی به فرهنگ ابتذال سوق داده می شوند و می روند. اما بنظر میرسد جامعه شناس عزیز ما دو اشتباه همزمان را مرتکب می شود و راه حلی هم ندارد که عنوان بکند. اولین اشتباه او مربوط است به کانتکستی که برای شرح نظر خود انتخاب می کند. به این معنا که او حوزۀ موسیقی را انتخاب می کند و می گوید که استقبال از جنازۀ یک خوانندۀ فالش در نازل ترین نوع موسیقی (پاپ) نشانه ای از همدستی خطرناک و کثیف “قاتل” (حاکمیت) و مقتول (ملت) است در تفاهم بر سر ابتذال فرهنگی. اشتباه دکتر اباذری اینجاست که اولاً بدون دلیل مدعی می شود که پاشایی مرحوم یک خوانندۀ حکومتی بود چون فالش و مبتذل می خواند و ثانیاً بدون دلیل مدعی می شود که واکنش مردم و حکومت به مرگ پاشایی همپوشان و در یک جهت بود.

محتمل است که دکتر اباذری نوع برخورد صدا و سیمای جمهوری اسلامی چه در پوشش بیماری و مسیر معالجۀ این خواننده و چه در پوشش نسبی مراسم مرگ او و واکنش انبوه جوانان و مردم نسبت بمرگ پاشایی را دلیل همدستی حکومت و ملت در رسیدن به وحدت در ابتذال فرهنگی فرض کرده باشد. در حالی که او توجه نمی کند که ورود نسبی فقط – با تأکید بر فقط – صدا و سیمای حاکمیت به موضوع مرگ پاشایی نه از جهت اشاعۀ موسیقی پاپ – آن هم از نوع فالش و مبتذل – است بلکه این ورود نوعی فرار به جلو ناشی از فهم سیاسی بهتر مدیریت رسانۀ تلویزیون است که می خواهد عمل خیزش توده در پشت جنازۀ پاشایی را مصادره به مطلوب کند و آدرس عوضی بدهد که حکومت مذهبی با موسیقی مشکل ندارد. در حالیکه اباذری بهتر از من و هر کس دیگری می داند که شریعت حاکم بر ایران با خود “موسیقی” مشکل اعتقادی و ایمانی دارد فارغ از فاخر و مبتذل بودنش. شاهد مثال اینکه آیا در مرگ پاشایی هیچ روحانی و مسئولی پیامی صادر کرد. و آیا مرگ او و حرکت مردم حتی یک نمونه بازتاب کوچک در تریبون های رسمی نظام (حاملان شریعت) مثل نمازهای جمعه یا حوزه های علمیه داشت؟ که نداشت.

اشتباه دوم دکتر اباذری اما بر می گردد به اینکه او گرایش جوانان ایران به موسیقی پاپ مرحوم پاشایی را نشانه ای از ابتذال فرهنگی معرفی می کند. و بنظرم این اوج بدسلیقگی جامعه شناس است. زیرا چنین گرایشی به موسیقی های عامه پسند مسئله ای جهانی و عام است اعم از هرکشور با هر اندازه از توسعه یافتگی. اینطور نیست که جوانان لندنی گرایش عام شان به موسیقی کلاسیک و انواع دیگر موسیقی های فاخر باشد و جوانان ایرانی یا بنگلادشی به موسیقی کوچه و بازار. همۀ مردم معمولی و نوع بشر گرایش شان به موسیقی کوچه و بازار و رَنگ و ِرنگ است و تولید هیجان؛ و نه توی فکر رفتن و خر کیف شدن از فلان سونات پیانو شوپن. دکتر اباذری عصبانی است و بسیار بی رحمانه به کل جامعه می تازد و استثنایی هم مشخص نمی کند. در حالیکه در ایران نیز مثل همۀ جهان اقلیتی نخبه دنبال هنرهای فاخر هستند و بهترین فیلم های هنری و بهترین موسیقی های تولیدی را هم تعقیب می کنند و هم می بینند و گوش می کنند.

دکتر اباذری اینجاست که وارد سیاست می شود و خطر را در سیاست زدایی معرفی می کند که بدرستی اشاره اش به پروژۀ سیاست زدایی روحانی است. او می گوید که حکومت دارد با روحانی سیاست زدایی می کند تا از این طریق موضوع سیاست که اصلی ترین گرفتاری ناکارآمدی است را از روی میز کنار بزند و با کاستن مشکلات به مسایل مبتذل – در اینجا موسیقی – آدرس عوضی بدهد و همپوشانی قاتل و مقتول را جامۀ عمل بپوشاند. در حالیکه جامعه شناس ما به این نکتۀ بسیار مهم و بدیهی توجه نمی کند که در ایران جمهوری اسلامی سیاست با شریعت یک تنیدگی اینهمانی دارد و چنان در هم ترکیب شده اند که جدا کردن آن ها از یکدیگر محال ممکن می نماید. بعبارت دیگر او توجه نمی کند که یک معنای بدیهی “سیاست زدایی” در ایران “شریعت زدایی” هم است. و کدام اندیشمندی است که بتواند بگوید شریعت زدایی از سیاست اولاترین راه فلاح و رستگاری ایران امروز نیست. درست است که در این سیاست زدایی “سیاست مدن” هم مقداری آسیب می بیند. اما چون همراه با شریعت زدایی است و شریعت زدایی جان مایۀ شروع بحل مشکلات ایران است؛ نه تنها قابل تحمل بلکه قابل استقبال و تشویق هم است.

اباذری در اینجا می رود سراغ شخص روحانی و با تکیه بر “عنصر “تکرار” (یکی از دستمایه های مهم تبلیغات گوبلزی است و می خواهد با تکرار عادت و باور ایجاد کند) ادبیات حسن روحانی را فاشیستی معرفی کرده و به مخاطب هشدار می دهد. در حالیکه اباذری نازنین در مصداق عنصر تکرار اشتباه می کند. زیرا تکرار “من بر سر قولم هستم. و عهد من با شما جوانان ناشکستنی است” در کانتکست تبلیغات گوبلزی نمی گنجد چون هیچ عملی را توجیه و تبلیغ نمی کند و بر عکس “یادتان نرود و یادم نرفته و پی گیر باشید و زورم نرسیده و …” نوعی عذرخواهی را هم تداعی می کند. برای اینکه عنصر باوراندن گزاره های غلط از راه تکرار را عینی تر و ملموس تر معرفی کنم. ناچار اشاره می کنم به ادبیات حسین شریعتمداری که یکی از برجسته ترین متخصصین تبلیغات فاشیستی در ایران است و شما حتی یک یادداشت کوتاه مربوط و نامربوط هم از او پیدا نمی کنید که در آنجا اصلاح طلبان و خاتمی و موسوی و کروبی و جنبش سبز را آلت دست و مجری پروژه های سیا و موساد و ام آی سیکس معرفی نکرده باشد یا نکند. او هر چه بنویسد یا بگوید این عنصر را همیشه تکرار می کند و می داند که تکرار باعث باور می شود.

کیهان نوین ققنوسی است که از خاکستر کیهان غصب شده توسط جمهوری اسلامی و فریاد آزادیخواهی ملت ایران متولد شده و با هدف مرتبط ساختن ایرانیان پراکنده در همه ی کشور ها و آگاه ساختن آنان از اوضاع و احوال و آنچه به ایران مربوط است، نفس می کشد.'