همجنسگرایی همواره از دو منظر اخلاق و طبیعت بررسی شده و بارها از این زوایا زیر سؤال رفته است. البته، این اولین بار نیست که این دو وجه برای سنجش و بررسی یک پدیدهی اجتماعی به کار میرود.
کیهان نوین: مباحث حقوق بشری زنان و سیاهپوستان نیز تا سالها با چنین معیارهایی سنجیده شده که عموماً به طرح دلایلی برای نقض حقوق آنها انجامیده است. این استدلالها همچنان در برخی جوامع وجود دارد. در اینجا به چند استدلال رایج دربارهی همجنسگرایی میپردازم و آنها را نقد و تحلیل میکنم.
استدلالهای مختلف بر این اساس مطرح میشود که، غیرطبیعی بودن یعنی نبود نمونههای مشابه در طبیعت. این فرض مدتها است زیر سؤال رفته، چرا که همجنسگرایی در گونههای مختلفی از حیوانات مشاهده شده است. اما نکتهی مهم آن است که، آیا همین استدلال دربارهی تمام ویژگیهای انسانی به کار میرود؟ آیا هرکجا که رفتار بشر با حیوانات در تضاد یا متفاوت است، متهم به غیرطبیعی بودن میشود؟ مثلاً انسان تنها موجودی است که ازدواج میکند٬ عاشق میشود٬ قول میدهد٬ به چیزهایی اعتقاد دارد، و غیره. دیگر این که، چرا حیوانات باید الگوی رفتار طبیعی باشند؟ تفاوت اصلی میان انسان و حیوانات قوهی تفکر و تخیل او است که زیست متفاوتی را برای او موجب شده است. مثلاً اگر یک شیر آهویی را شکار کند، کار او قابل نقد اخلاقی نیست چرا که او نسبت به عمل خود آگاه و در نتیجه مسئول نیست. حتا در میان خود حیوانات نیز رفتار «غیرطبیعی» و متفاوت از گونهی خود به وفور دیده میشود. و آخر آن که، همجنسگرایی نه تنها در میان حیوانات دیده شده بلکه حتا میتوان گفت رواج فراوانی دارد.
عوامل مختلفی در تعیین گرایش جنسی افراد مؤثر است٬ اما برای برخی از افراد٬ گرایش جنسی چیزی نیست که در انتخاب آن دخالت چندانی داشته باشند و بنابراین نمیتوان آن را محکوم کرد. برخی این استدلال را رد کرده و معتقد اند این استدلال به اندازهی کافی محکم و قوی نیست چرا که فرضاً دربارهی پدوفیلها (کسانی که گرایش به رابطهی جنسی با کودکان دارند) هم صدق میکند. اما این تشبیه صحیحی از منظر حقوقی و اخلاقی نیست، زیرا کودک به درجهای از تشخیص و بلوغ نرسیده که رضایت کامل خود را برای برقراری یک رابطهی جنسی با یک بالغ اعلام کند و این رابطه عموماً به حال کودک مضر است٬ در حالی که در رابطهی همجنسگرایانهی دو انسان بالغ هم توافق دوجانبه وجود دارد و هم خطر و ضرری متوجه هیچیک نیست (یا دست کم خطری بیش از آنچه در رابطهی دگرجنسگرا وجود دارد). تا همین اواخر، ازدواج سیاهپوستان و سفیدپوستان٬ و به طور کلی ازدواج بین نژادهای مختلف٬ غیر قابل قبول و مستحق مجازات بود. هنوز هم در بسیاری از جوامع ازدواج بین پیروان ادیان مختلف و گاه اقوام مختلف ناموجه و محکوم است.
نخست این که، روشن است که فرض ۱ صحیح است. اما مثالهای نقض زیادی وجود دارد. مثلاً واضح است که چشم انسان به منظور دیدن حیوانات درنده تکامل یافته تا انسان را از خطرها حفظ کند، اما بعید است کسی قائل به این باشد که نمیتوان از چشم برای خواندن کتاب یا چشمک زدن استفاده کرد. یا دو پا برای راه رفتن بهتر تکامل یافته است، اما ایرادی ندارد اگر کسی تنها از یک پایاش برای له کردن انگور و تهیهی شراب استفاده کند.
دوم آن که، اگر هدف از رابطهی جنسی تنها تولید مثل باشد، انواع و اقسام روابط جنسی دیگر نیز قابل نقد است چرا که به تولید مثل منجر نمیشود، مثلاً خودارضایی٬ سکس دهانی٬ سکس بین زوجهایی که از روشهای جلوگیری از بارداری استفاده میکنند یا یکی از آنها عقیم است٬ سکس در هنگام بارداری و یائسگی یا در زمان ناباروری زن. در واقع، جنبههای فراوانی از رابطهی دگرجنسگرایانه مشابه رابطهی همجنسگرایانه است، اما با مخالفت و سرکوب مواجه نمیشود.
شاید این انتقاد وارد شود که رابطهی جنسی زن در دوران یائسگی یا پس از عقیم شدن با رابطهی جنسی دو همجنس قابل مقایسه نیست٬ چون در اولی هنوز احتمال بارداری وجود دارد در حالی که در دومی وجود ندارد. اما اگر زنی رحماش را از بدن خارج کرد، یا از بدو تولد رحم نداشت، تکلیف چیست؟ یا مردانی که به دلیل مشکلی امکان تولید اسپرم ندارند؟ در هردوی این موارد، این افراد قادر به تولید مثل نیستند، ولی آیا کسی آنها را از رابطهی جنسی منع و به خاطر انجام آن سرزنش میکند؟ یا در نظر بگیرید زن و مردی را که ازدواج میکنند و قصد بچهدار شدن هم دارند، اما مرد به جنگ میرود و قدرت باروری خود را در اثر جراحت از دست میدهد. آیا از آن پس این زوج باید از رابطهی جنسی خودداری کنند؟ حتا فرض کنید تکنولوژی آن قدر پیشرفت کند که بتوان اسپرم یک مرد در رابطهی همجنسگرایانه را وارد رحم زنی کرد. در این حالت، رابطهی جنسی همجنسگرایانه هم موجب تولید مثل میشود. درست است که تخیلی است ولی شاید روزی امکانپذیر شود و در نتیجه چنین دلیلی برای مخالفت با رابطهی همجنسگرایانه از بین برود.