سایت خبری تحلیلی کیهان نوین

درباره ائتلاف چپگرایی و اسلامگرایی

در نوشتار‌های پیشین  ویژگی‌های چپگرایی از نقطه نظر جایگاهی که در طیف اندیشه سیاسی به خود اختصاص می‌دهند و همچنین اعتقادات و باورهای چپ کلاسیک، و شرایط امروزین جهان توضیح داده شد. این چند نوشتار زمینه‌ای را فراهم می‌کنند تا به این پرسش پرداخته شود که بنا بر چه دلایلی چپ به اصطلاح ایرانی با اسلامگرایی به ائتلاف دست یافته است.

In the previous writings, the characteristics of leftism were explained from the point of view of the place they occupy in the spectrum of political thought, as well as the beliefs and beliefs of the classical left, and the current conditions of the world. These few articles provide the background to address the question of why the so-called Iranian left has reached an alliance with Islamism.

کیهان نوین: با توجه به آنچه در اساسنامه‌ها و مرامنامه‌های احزاب چپگرای ایران، از جمله حزب توده، آمده، کمتر جایی برای این باور باقی می‌ماند که گروه‌های چپگرایی که در ایران فعال بوده‌اند، دل در گرو میهن و مردم ایران دارند، ضمن اینکه آنها قادر به توضیح جایگاه خود در طیف اندیشه سیاسی هم نیستند. یعنی نمی‌توان دریافت که آنها جدا از کلی‌گویی‌ها، به درستی چه سیاست‌ها و خط مشی‌هایی را برای رهایی ایران و آینده آن تعریف و توصیف می‌کنند. در نتیجه، مواضع آنها در تقابل با مبارزات مردم برای رهایی و رسیدن به ایرانی آزاد و دمکراتیک قرار گرفته است.
همین ویژگی‌های چپ باعث شده تا آنها خواسته یا ناخواسته در مواضعی قرار گیرند که اسلامگرایان در آن قرار دارند. در حقیقت، مفروضات ذهنی آنها ضمن اینکه به ظاهر غیردینی است، در جهان واقعیت‌ها در نوعی هماهنگی و ائتلاف با اسلام سیاسی محافظ وضع کنونی ایران، به ویژه جریان اصلاح‌طلب، قرار می‌گیرد.

برای این منظور، سعی شد اساسنامه گروه‌های چپگرا که در صحنه معادلات سیاسی ایران فعال بوده‌اند مورد مطالعه قرار گیرد. این هدف اما با موانعی همراه شد. از یکسو گروه‌های چپگرایی که خود را ایرانی می‌دانند، در جمع‌های کوچکی سازمان یافته‌اند که عمدتا مفهوم چپ بودن را به کمونیسم کلاسیک منسوخ تقلیل داده‌اند. از دیگرسو، به درستی مشخص نیست که بنیادهای اعتقادی آنان بر چه مفاهیم قابل درک علمی‌ قرار گرفته است. شاید از میان آنها حزب توده ایران موضع روشن‌تری دارد. از آنجا که این حزب ریشه‌های عمیق‌تری در فعالیت‌های سیاسی گروه‌های چپ مارکسیستی داشته، و در عین حال بسیاری از ایرانیان آنها را  از شرکای حکومت اسلامی‌ می‌دانند، اساسنامه این حزب کوتاه مورد مطالعه قرار گرفت تا بتوان از طریق آن نحوه و دلایل ائتلاف چپگرایی در ایران امروز با اسلامگرایی را توضیح داد. مطالعه منشور فکری این حزب از این جهت مورد توجه است که همواره مواضع هماهنگی با دیدگاه‌ها و سیاست‌های حکومت اسلامی‌داشته است.

اساسنامه حزب توده ایران مصوب کنگره پنجم در سال ۱۳۸۲، دلایل اصلی برای تاسیس این گروه چپگرای مارکسیستی را اینگونه توضیح می‌دهد. آنچه موجبات ظهور این حزب را فراهم آورد نیازهای عینی مردم ایران در دروان جنگ جهانی دوم بود که خود از  «شرایط عینى و ذهنى جنبش رهایى بخش مردم» سرچشمه می‌گیرد. هرچند که این توضیح اولیه به درستی توضیح نمی‌دهد که آن شرایط ذهنی چه بوده، اما شرایط عینی را شامل «تحولات سریع در اوضاع اقتصادى- اجتماعى کشور، پیروزى انقلاب اکتبر، ایجاد و گسترش نسبى صنایع جدید، رشد طبقٔه کارگر، و همزمان با آن، ادامه و تشدید استثمار و بهره‌کشى از اکثریت محروم جامعه» معرفی می‌کند. صرف نظر از اینکه شرایط عینی ادعایی چه ارتباطی با انقلاب اکتبر روسیه دارد، موضوع طرح شرایط ذهنی از دیدگاه حزب توده بهتر روشن می‌شود: «حزب تودٔه ایران، همچون ادامه‌دهنده برنامه و راه حزب کمونیست ایران، با رسالت هدایت مبارزات ملى، آزادىخواهانه و انترناسیونالیستى خلق‌هاى ایران».

رابطه میان شرایط عینی و ذهنی مورد نظر آنها به این مضمون القایی دلالت دارد که مردم ایران مورد استثمار و محرومیت قرار گرفته‌اند، و در نتیجه آنها به این باور رسیده‌اند که راه رهایی از طریق دنباله‌روی از انقلاب کمونیستی روسیه امکانپذیر است. افزون بر این، نیازهای جامعه ایران تنها از طریق وابستگی با مرام کمونیستی روسی و عبور از  پیوندهای ملی و میهنی قابل درک است. از این نقطه نظر، مبارزات رهایی‌بخش آنان نیز به زائده‌ای از آیین جهان‌گرایی کمونیستی مدل روسی تبدیل می‌شود.

به نظر حزب توده، این وابستگی به انقلاب کمونیستی روسی سرنوشت محتوم مردم ایران است که «‌وظیفه‌اى تاریخى و سرنوشت‌ساز» برای رهایی است. با این نگرش که حزب توده آنرا  «جهان‌بینى علمى» می‌نامد، تنها یک راه برای رهایی مردم از الگوهای ستمگری و استثمار وجود دارد، و آن وابستگی ذهنی و باورها به مدل روسی انقلاب کمونیستی است. با این تقریرات، حزب توده معنی و مفهوم جهان‌بینی علمی‌ را نیز به سطحی‌ترین درجات ممکن تقلیل داده و توضیح نمی‌دهد که این جهان‌بینی علمی‌ ادعایی، که حتی معنای فلسفه تحصلی را نیز مقلوب می‌سازد تا در چارچوب کمونیسم روسی قرار گیرد، چیست و چه ویژگی‌هایی دارد. البته حزب توده حتی از بیان منابع الهام این جهان‌بینی ادعایی نیز طفره می‌رود و توضیح نمی‌دهد که مفهوم «جهان‌بینی علمی» واژه‌ای بود که فریدریش انگلس در مقابله با فرضیه‌های ساده‌انگارانه سوسیالیستی آرمانگرا به کار برد تا بتواند در پناه آن نظریه سیاسی و اجتماعی و همچنین اقتصادی مارکس را توجیه کند. ملاحظه می‌شود که بنیانگذاران حزب توده در بیان و توضیح این موضوعات مهم تعلل ورزیده و تنها مفروضات خود را با نگرشی یکسوگرایانه در پاراگراف اول اساسنامه مطرح ساخته‌اند. از طرف دیگر فریبندگی واژه‌های مورد استفاده این قابلیت را دارد تا مخاطبان ناآگاه (یا توده‌ها) را  در جهت اهدافی که حزب توده ترسیم کرده بسیج نموده و آنها را در خدمت منافع اتحاد جماهیر شوروی سابق درآورد.

پاراگراف دوم اساسنامه، همان کلی‌گویی‌ها را تکرار می‌کند بدون اینکه بتواند آنها را در بافت پیچیده شرایط جهانی شدن و دگرگونی‌های بنیادین در ساختار جامعه بین‌الملل توضیح دهد. در حقیقت، در این پاراگراف موضوعاتی پر سر و صدا اما عاری از معانی دقیق مانند روشنفکران انقلابی، مبارزه علیه استبداد، استعمار، استثمار، بیداری زحمتکشان و  اعتقادات لنینیستی مربوط به نقش روشنفکران در مبارزه رهایی‌بخش خلق‌ها، و همچنین سوسیالیسم علمی‌ مورد استفاده قرار گرفته است، در حالی که چنین مفاهیم کلی نمی‌توانند توضیح دهند چپگرایی حزب توده در کدامین جایگاه در طیف اندیشه سیاسی (که در نوشتارهای پیشین توضیح داده شد) قرار می‌گیرند. به عبارت روشن‌تر، هرچند که اساسنامه‌ی یادشده داعیه جهان‌بینی علمی‌ بودن دارد، از نقطه نظر علم سیاسی و مطالعه ایدئولوژی‌ها قادر به توضیح علمی‌ مواضع خود نیست. اما آنچه بیشتر از همه یک ناظر بی‌طرف را به شگفتی وامی‌دارد تاکید بر  مارکسیسم- لنینیسم به عنوان چارچوب استراتژیک مبارزات حزب توده است. اما برای اینکه بر این وابستگی به قطب کمونیستی آن زمان، یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق سرپوش بگذارد، به دنبال تاکید بر مارکسیسم- لنینیسم، ادامه می‌دهد که «در این راستا، حزب از همه تفکرات اجتماعى- تئوریک مترقى معاصر و نیز از تاریخ اندیشه‌هاى انسان‌گرایانه ایران، بهرهگیرى  خلاق کرده و مى‌کند». حال، این پرسش که با چنین آیین مارکسیستی روسی، چگونه حزب توده می‌تواند نماینده هویت، فرهنگ، تمامیت ارضی، و استقلال سیاسی ایران باشد، پرسشی است که رهبران این حزب و هواداران آن باید توضیح دهند.

برای جلوگیری از طولانی‌ شدن نوشتار، بعد از توضیح باورهای بنیادینی که اعضا و هواداران حزب دنبال می‌کنند، فقط به توضیح کوتاهی از ماده یک اساسنامه که هدف نهایی این حزب را توضیح می‌دهد، بسنده می‌شود. «حزب، اعضاء خود را با روحیه مبارزه براى حفظ و تحکیم وحدت حزبى، با هدف تأمین وحدت جنبش کارگرى و کمونیستى ایران، و بر ضد گروه‌گرایى، دسته‌بندى و فراکسیونیسم، بوروکراتیسم، کیش شخصیت و نقض رهبرى جمعى، بر ضد عادات و خصوصیات بیگانه با موازین حزبى و اخلاق کمونیستى، و با روحیه رزمندگى انقلابى و ایثار، پرورش مى‌دهد». صرف نظر از اینکه اینگونه واژه‌ها کلی‌گویی‌هایی ابهام‌آلود بیش نیستند، و از توضیح روشن معانی که حمل می‌کنند عاجزند، این نکته مهم را می‌توان از خواندن آن به روشنی احراز کرد که حزب متعهد به مرام کمونیستی است که در پیرامون منافع قطب کمونیستی روسیه شکل گرفته است. بنابراین، کسانی می‌توانند به این حزب بپیوندند که این هدف وابستگی و سرسپردگی به روسیه را پذیرا بوده و در راستای آن بکوشند. این تقریرات در خود با تناقضات دیگری نیز همراه است. در ادامه همان بخش از ماده یک تصریح شده است که «حزب توده ایران علیه شوونیسم و نژادپرستى مبارزه می‌کند و صفوف آن، تبلور اتحاد خلق‌های ساکن ایران» است. درواقع، حزب از یکسو  بر مرام توده‌گرایی جهان‌گرایانه کمونیستی حول محور روسیه اصرار می‌ورزد، و از دیگرسو خود را مدافع خلق‌های ساکن ایران قلمداد می‌کند. از همه پرسش‌برانگیزتر اینکه این اساسنامه آن خلق‌ها را نه ایرانی بلکه ساکن ایران معرفی می‌کند تا بتواند از آنها هویت‌زدایی کند. به این ترتیب، حزب توده با وجود داعیه مبارزه رهایی‌بخش مردم ایران، با این تقریراتی که در اساسنامه به کار برده، در مقابل منافع ایران و مردم ایران قرار می‌گیرد.

در ادامه همان ماده جمله‌ای وجود دارد که این داعیه را بهتر می‌تواند توضیح دهد: «حزب توده ایران تجلى‌گاه وحدت مبارزات ملى، میهنى و انترناسیونالیستى مردم ایران است». چگونه می‌توان به مبارزات ملی و میهنی برای رهایی دست یازید، اما به سیاست‌های جهان‌گرایانه‌ای که پیرامون منافع کمونیسم روسی شکل گرفته نیز وفادار بود؟! گویی در اساسنامه حزب مفهوم وفاداری به میهن و هویت ملی جای خود را به وفاداری برای منافع روسی و هویت کمونیستی داده است.

با این توضیحات، کمتر جایی برای این باور باقی می‌ماند که گروه‌های چپگرایی که در ایران فعال بوده‌اند، دل در گرو میهن و مردم ایران دارند، ضمن اینکه آنها قادر به توضیح جایگاه خود در طیف اندیشه سیاسی هم نیستند. یعنی نمی‌توان دریافت که آنها جدا از کلی‌گویی‌ها، به درستی چه سیاست‌ها و خط مشی‌هایی را برای رهایی ایران و آینده آن تعریف و توصیف می‌کنند. در نتیجه، مواضع آنها در تقابل با مبارزات مردم برای رهایی و رسیدن به ایرانی آزاد و دمکراتیک قرار گرفته است.

همین ویژگی‌های چپ باعث شده تا آنها خواسته یا ناخواسته در مواضعی قرار گیرند که اسلامگرایان در آن قرار دارند. در حقیقت، مفروضات ذهنی آنها ضمن اینکه به ظاهر غیردینی است، در جهان واقعیت‌ها در نوعی هماهنگی و ائتلاف با اسلام سیاسی محافظ وضع کنونی ایران، به ویژه جریان اصلاح‌طلب، قرار می‌گیرد.

پاره‌ای از علل برای قرار گرفتن دو موضع به ظاهر متضاد، یعنی چپ کمونیستی و اصلاح‌طلبی اسلامی، در یک جبهه ائتلافی را می‌توان به این شرح خلاصه کرد:

درک تقلیل گرایانه هر دو جریان از مفهوم حیات. برای اصلاح طلبی راه عبور از شرایط بسته کنونی نظام تمامیت خواه از مسیر پایبندی به قوانین دینی می‌گذرد و راه دیگری نیست. درواقع، با انجام اصلاحات در نظام کنونی امکان غلبه بر مشکلات وجود دارد. برای چپگرایی ایرانی هم مفروضات کمونیستی منسوخ شده یعنی اقدامات انقلابی تنها بدیل ممکن برای اهداف مورد نظر آنان است. در اینجا، ضمن تضاد ظاهری که میان دو جریان کمونیستی و اسلامگرایی مشاهده می‌شود، آنها در یک موضع واحد تقلیل گرایی و مسدود ساختن راه فهم تاریخی مردم با یکدیگر در یک موضع قرار می‌گیرند. در حقیقت، هر دو موضوع آیینی (ایدئولوژیک) بi ظاهر آشتی ناپذیر، بر یکسونگری تکیه داشته و راه هر نوع یادگیری از نظریه‌های دیگر را مسدود می‌کنند.

بنا کردن مبانی نظری بر پایه مفاهیمی‌ که به شدت در حال زوال هستند، از وجوه مشترک هر دو ایدئولوژی سیاسی است. اما در شرایط جهانی شدن که به موجب آن هم مرزهای مکانی و هم اندیشه و دانشوری اهمیت هنجاری خود را از دست داده‌اند، اصرار بر مفروضات کمونیستی و یا اسلامی‌ تلاشی بی‌ثمر و فاقد توانایی اجرایی باقی می‌مانند. با ظهور جهانی که از طریق شبکه پیچیده اطلاعاتی و ارتباطی بهم پیوسته شده، فضایی به وجود آمده است تا مردم از یکدیگر یاد بگیرند، و این فضای یادگیری متقابل مبانی مفروضات هم جریان چپگرایی در ایران و هم اصلاح‌طلبی را به چالشی غیرقابل اجتناب کشانده است.

اقتدارگرایی ویژگی منحصر به فرد هر دو جریان را به نمایش می‌گذارد. اصرار بر مرام کمونیستی و همچنین مبانی دینی به عنوان تنها بدیل ممکن برای رهایی از استبداد و سپس اداره جامعه، باعث شده است تا هر دو جریان به انکار هر نوع آلترناتیو دیگری بپردازند. از این رو، هر دو جریان به تمامیت‌خواهی به عنوان تنها بدیل و راه حل ممکن برای پایان بخشیدن به رنج بی‌انتهای مردم روی می‌آورند. در عین حال هر دو جریان اعتقاد دارند که ارزش‌های مورد نظر آنها می‌تواند برای همه موضوعات جامعه پاسخی روشن و مؤثر داشته باشد.

تفاوت شایانی میان جهان‌گرایی مبتنی بر مدینه فاضله کمونیستی و امت‌گرایی بناشده بر مفروضات اسلامی‌ وجود ندارد. هر دو این جریانات از نقطه نظر بی‌اعتنایی به مفاهیم هویتی و ملی، از همه مهم‌تر هویت‌زدایی ملی در یک جبهه واحد قرار می‌گیرند. کمونیست‌ها بر مفهوم خلق اصرار می‌ورزند، و مومنان به دیانت اسلام سیاسی به امت اسلامی‌ به عنوان سنگ‌بنای جامعه آرمانی خود تکیه می‌کنند. این هر دو جریان، کمونیسم و اسلام سیاسی (هرچند اصلاح‌طلبانه)، تحت هیچ شرایطی نمی‌توانند مفاهیم هویتی و فرهنگ ملی را ارج نهند. رابطه میان هر دو جریان و مفاهیم ملی از نوع جمع متناقضان است.

چهان‌بینی مبتنی بر تصلب آیینی و جمود فکری از اصلی‌ترین ویژگی‌های هر دو جریان کمونیستی و اسلام سیاسی است. هر دو جریان در بیان مکنونات خود بر کلی‌گویی‌های فاقد محتوا و حتی غیرمنطبق با اندیشه‌های متعبر علوم اجتماعی، تکیه کرده و هیچ تمایلی به شکافتن آن مفاهیم و پیش‌فرض‌ها ندارند. این ناتوانی ذاتی باعث شده تا این جریانات تحت هیچ شرایطی تمایلی به شناسایی برابری تفاوت‌های دیدگاهی نداشته و فقط از  ناحیه تصلب فکری با یکدیگر از در نوعی ائتلاف درمی‌آیند.

عقل ابزاری، یعنی کاربرد تقلیل‌گرایانه فهم برای توضیح و توجیه مواضع آیینی، از ویژگی‌های هر دو جریان است. به همین دلیل، با وجود تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند، در استفاده از توانایی فهمیدن برای توجیه اهداف ایدئولوژیک به نقطه نظر و مواضع واحد می‌رسند.

تک‌ساحتی بودن و بی‌اعتنایی به پرسش و کند و کاو از خصایص جدایی‌ناپذیر هر دو جریان کمونیستی و دیانت سیاسی است. این تک‌ساحتی باعث شده است تا آنها وجود هر نوع بدیل دیگر و یا هویت‌های رقیب و متعارض را انکار کرده و با این انکار زشت‌ترین اشکال بی‌عدالتی را در برنامه‌های خود منظور نمایند. در حقیقت، اگر قرار است که فقط یک صدا، یک راه حل، و یک نظریه اصالت داشته باشد، معنی ضمنی آن این است که دیگران باید حذف شوند. تک‌ساحتی بودن مایه اصلی سیاست‌های حذفی و تمامیت‌خواهی است.

دمکراسی عوام و بسیج‌های توده‌ای از مختصات هر دو جریان است. از آنجا که هر دو جریان شعارهای عوام‌پسندانه را در سرلوحه سیاست‌های خود قرار می‌دهند، مانع از این می‌شوند که آگاهی‌های صحیح و مطابق با نیازهای واقعی جامعه و مردم شکل بگیرند. در نتیجه هر دو جریان می‌کوشند از طریق بسیج‌های توده‌ای فرآیندهای سطحی را طراحی و دنبال کنند که بهترین عنوان برای آن دمکراسی عوام است.

غرب‌ستیزی حقیرانه و کورکورانه هر دو جریان را، با وجود تفاوت‌هایی که دارند، در موضعی مشابه قرار می‌دهد. این تنها وجه مشابهی است که دو جریان را از ادراک مفاهیم همکارانه نسبت به یافتن پاسخ‌هایی مؤثر بر مشکلات جهان باز می‌دارد.

کیهان نوین ققنوسی است که از خاکستر کیهان غصب شده توسط جمهوری اسلامی و فریاد آزادیخواهی ملت ایران متولد شده و با هدف مرتبط ساختن ایرانیان پراکنده در همه ی کشور ها و آگاه ساختن آنان از اوضاع و احوال و آنچه به ایران مربوط است، نفس می کشد.'