سایت خبری تحلیلی کیهان نوین
گورستان رباط کریم شرمنده ایران شد!/ عباس صفائیان

گورستان رباط کریم شرمنده ایران شد!/ عباس صفائیان

مراسم چهلمین روز کشته شدن مظلومانه ستار بهشتی به دست شکنجه گران جمهوری اسلامی در فضایی کاملا امنیتی با مظلومیت کامل در میان اندک افراد حاضر در گورستان رباط کریم برگزار شد.

20121214121740765827076072361

کیهان نوین: ستار مظلوم بود، پناهی نداشت، تریبون نداشت و از سوی هیچ حزب و دسته ای حمایت نمی شد. او در جنوبی ترین نقطه تهران، جایی که هنوز بچه ها با پای برهنه به دنبال هم می دوند زندگی می کرد. در محله ی او خبری از پورشه های آقازاده ها نیست و کسی آپارتمان های سر به فلک کشیده و شیک از مدل خانه های مسوولان جمهوری اسلامی ندارد. در محله ستار خانه ها هنوز آجری و بی قواره است، هنوز می توان صدای پیر مرد نمکی و نون خشکی را شنید و هنوز روهی شکسته و دمپایی پاره خریدار دارد!

و اینچنین بود که مردی از تبار آزادگی که خود را جزئی از همین مردم پا برهنه می دید و درد های آنان را با گوشت و پوست خود لمس کرده بود، بدون هیچ پشتوانه و وابستگی به هیچ یک از به اصطلاح اپوزیسیون، سپر بلای مردم شد تا بغض گیر کرده در گلوی مردم را فریاد زند. فریادی به قیمت از دست دادن جان خود!

ستار بغض مردم را فریاد زد تا فریادش را در گلو خفه کنند، فریاد برای مردمی که خیلی زود فراموشش کردند!

حالا چهل روز از خفه شدن بغض ستار می گذرد، بغضی که برای مردم بود. اما همین چهل روز هم کافی بود که ستار از یادها برود تا گورستان رباط کریم در روز پنجشنبه شرمنده اندک افراد حاضر باشد.خجالتی که بر چهره مردم ماند! خجالتی که بر دوش تهران و ایران سنگینی کرد تا سایه شرم فریاد آزادگی ستار، نماد جمهوری اسلامی(برج میلاد) را بلرزاند!

گورستان رباط کریم

پیش بینی ها نشان از آن داشت که چهلمین روز درگذشت ستار، گورستان فراموش شده ی رباط کریم را مملو از آزادمردان و آزادزنان ایرانی کند. افرادی که می توانستند با حضور خود از غم جانکاه مادری داغ دیده بکاهند، اما متاسفانه هرگز چنین نشد تا داغ این مادر استوار بیشتر شود.اینطور نشد تا این شیر زن در پس به خاک کشیدنش فریاد برآورد: آهای! راستی اینجا کسی هست؟؟ نکند پسر من آخرین مرد این سرزمین بود؟!؟

اما درود به شرف این مادر که در حتی در پس بی معرفتی به ظاهر اپوزیسیون مخالف جمهوری اسلامی هم همچون سرو ایستاده، فریاد پسرش را فریاد کرد. درود به شرف خواهری که بدون ترس از شقاوت ماموران خامنه ای دیکتاتور، فریاد برادرش را فریاد کرد تا روسری از سرش بکشند! درود بر مادر ندا که در پس هجران چند ساله ی دخترش به همدردی مادر ستار شتافت. درود بر مادر سعید زینالی که بی خبری ۱۴ ساله از پسرش را در غم مادر ستار گره زد.درود بر مادر مصطفی کریم بیگی که همچون ماده شیر ایرانی بدون ترس از عوامل رژیم، بزرگی روح آزاده اش را با بزرگی و عظمت واژه  آزادی زنجیر کرد تا با حضورش ولی فقیه منحوس ایران را به زیر بکشد.درود بر پدر محمد کامرانی که نمی گذارد بغض و فریاد فرزندان ایران زمین خاموش شود و اگر چه داغ بر سینه دارد اما این داغ را زنده نگه می دارد تا به وقت و زمان مناسب بر سر دیکتاتور جمهوری اسلامی فرود آورد. درود بر محمد نوری زاد که علیرغم فشار ها و شکنجه های رژیم، هرگز حاضر به فروختن آزادی نشد و به امید آزادی ایران همچنان مبارزه می کند.

درود به شرف همه ی شما که بودید و فریاد کردید. فریاد ستار و آزادی را و شرم بر شما که از ترس جان نیامدید و تنها با حمایت تریبون های در اختیارتان، داعیه آزادی و مبارزه سر می دهید. شرمتان باد که شما بدتر از حیوان صفتان جمهوری اسلامی هستید. شما که درد مردم را دستاویزی برای شهرت و مطرح ساختن خود قرار داده اید! شرم بر شما

ماموران امنیتی

روزگاری بود که لباس پلیس مقدس می نمود. روزگاری بود که پلیس حافظ منافع مردم بود.روزگاری بود که پلیس امنیت بود و قوت قلب.

حالا اما لباس پلیس کثیف است! حالا لباس پلیس بوی خون می دهد و شقاوت! حالا پلیس دشمن مردم است و محافظ دیکتاتور! حالا پلیس امنیت نیست و همچون راهزن های عهد عتیق، مال و جان مردم را می دزدد! حالا پلیس شرافت ندارد! حالا پلیس آنقدر بی شرف است که مادری رنجور و داغ دیده را ضرب و شتم می کند! حالا پلیس آنقدر بی شرف است که روسری از سر ناموس مظلومی می کشد که فریاد مردم را فریاد زده! حالا پلیس آنقدر بی شرف است که اصلا شرف را از یاد برده!! ننگ بر تو پلیس بی شرف که ناموس و انسانیت را گم کرده ای.

توضیح: پوزش و درود به تمام پلیس های آزاده که هنوز فریاد مردم را فریاد می زنند.

رفـاقـت

گورستان رباط کریم شاهد بود که ترس از جان، مانع از حضور همه دوستان ستار بود. گورستان رباط کریم شاهد بود که همه دوستان گرمابه و گلستان ستار نیامدند تا نشان دهند  عرصه شیران نه جولانگه توست! و آفرین به شرافت آن دوستی که در سیطره ماموران پنهان و نهان، فریاد برآورد.ستار را پهلوان خواند و مادرش را رودابه خطاب کرد.

درود به شرف احمد تقوی که سینه اش را سپر اصغر بهشتی کرد تا مبادا رودابه زمان، داغ دیگری ببیند. او همانطور که در فیلمش فریاد زد، مادر ندارد اما مادر ستار مادر اوست. درود به شرفت احمد تقوی که حالا در بند جمهوری اسلامی اسیری و معلوم نیست چه به روزت آید!!

اما بدان که پدر ایران زمین، کوروش کبیر پشتیبان توست. بدان امروز روح مادر مرحومت حمایتت می کند، درود بر تو پهلوان که کوس بدنامی بی شرفان در لباس مقدس پلیس را فریاد زدی و ننگ بر تو ترسوی زبون میهن فروش!!

 

 

فرزان صفائیان

۲۴ آذرماه ۲۵۷۱

کیهان نوین ققنوسی است که از خاکستر کیهان غصب شده توسط جمهوری اسلامی و فریاد آزادیخواهی ملت ایران متولد شده و با هدف مرتبط ساختن ایرانیان پراکنده در همه ی کشور ها و آگاه ساختن آنان از اوضاع و احوال و آنچه به ایران مربوط است، نفس می کشد.'